شمع بزم غیر شد با روی آتشناک حیف
ریخت آخر آبروی خویش را برخاک حیف
روبرو بنشست با هر بی ره و رویی دریغ
حیف باشد بر چنان رو دیده ی ناپاک حیف …
ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
مست حسنی با رقیبان میل مِی خوردن مکن
بد حریفانند آن ها گفتمت هشیار باش
من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو
من برای تو خرابم، تو برای دگران
____________________________________________
پخش از رسانه کینگ موزیک
با ما همراه باشید