…
تو و ترس از من آن هستی نزدیکی ما
که شاید روزیه این قصه تموم شه
همین زیباترین احساسمون که
میون قلب دو نیمه حروم شه
تو و ترس از نگاهی که نگاهش
شبیه حس دیروزش نباشه
همش شک میکنی میترسی شاید
یکی از ما از اون نیمه جدا شه
تو که هنوز نمیشناسی منو رحمی کن و بی من نرو حیف به این زودی جدا شیم
بزا ثابت کنم احساسمو وابسته شد جونم به تو حیف که مال هم نباشیم
قرارت با خودت شاید همین بود
ببینی تا کجای قصه می رم
یا اینکه تنها م بزاری تا ببینی
بی تو زنده میمونم یا میمیرم
نفس می بخشی و خبر نداری
تو با دوریت به من نزدیکترینی
تو هر روز منو تقویم خالی
کنارت عطر تنهایی میشینی میشینی
تو که هنوز نمیشناسی منو حیف به این زودی جدا شیم
بزا ثابت کنم احساسمو حیف که مال هم نباشیم
تو و ترس از من آن هستی نزدیکی ما
که شاید روزیه این قصه تموم شه
همین زیباترین احساسمون که
میون قلب دو نیمه حروم شه