…
من میدونم یه چیزی درونمه
من میفهمم وجودشو، حس میکنمش
دردشو میریزه تو من، الانم دارم حال اونو منکعس میکنمش
من میفهمم توقع دارن از من، نباید منو غمگین ببینن
ولی میدونی یه بغضی تو گلومه، بدجوری سنگینه سینم
من این بغضو میشناسم، پره از دردای تازه
از درون من فحش میده بهت، پره از حرفای کاذب
من این گرگ رو میشناسم، تو خودم بزرگش کردم
حالا هی برمیگرده تو من، وقتی دروازه بازه
من این بغض رو میشناسم، پره دردهای تازه
از درون من فحش میده بهت، پر حرفای کاذب
دکتر یکم دیره برا این حال، بدجوری پیله کرده اینبار
ولی من باز از پسش بر میام، میتونی صدام کنی پیرمرد اینکار
دیوارا میخورن منو، عقریه ها همو میکشن عقب
یه سری آدم چیزخورن جلو، یه سریشونم چیز کشن عقب
اسمش بده پولش خوب، جنس تره دودش توپ
هیکلش غلط اندازه، دماغو بگیری در میاد جونش زود
جر میده پیرهن منو، دکمه هامو پاره میکنه
تو نگاهش یه چیز میبینم، که اصلا با من حال نمیکنه
پرخاش، منفی حرفاش، غم تو چهرش، یه رد فحاش
اون پره از مرد شهر، پره عرقه کفشاش
یه شب نحس، یه ترس، میگیره بحث بالا
نمیدونست اینا بالاخره یه روزی، اونم میده پس کارما
هی دست رو دست، بی هدف، بازیهاش همش بی روح
تو آینه با خودش، دعوا اینقدر جیق و گریه تا بیاد ازش بیرون
من این بغض رو میشناسم، پره دردهای تازه
از درون من فحش میده بهت، پر حرفای کاذب