با همراهی : علی سلیمی / تنطیم : حسن بابا محمودی
تموم این رابطه تا وقتی که نفس داریم
نمیشه باهم بمونیم از این به بعد یه طرفداری
بد زدی به اعتبارم با حرفایی که بوده پشتت
کاری کردی با لش بازیات که نشون ندم دیگه روی خوش بت
میگفتی احساس من همیشه کم بود برات
صبح تا شب جون میکندم تا هیچوقت نمونه کمبود برات
به تو گفته بودم که یه روزی می پاچه اکیپامون
دیگه ندارم انتظاری نه از تو نه از رفیقامون
نه، از تو یاد گرفتم که همیشه باید خودم باشم
وقتی که زمین خوردم باید رو پای خودم پاشم
به جای این همه آدمه بی معرفت که دورم باشن
باید که روشن کنم اطرافمون رو خودم با شمع
همیشه امثال تو بودن به فکر پله کردن
نه مونده حس و حالی نه جایی برای گریه کردن
یاد گرفتم این مسیرو باید همیشه تنها بیام
بدم میاد از این آدما دلخوشم به تنهاییام
علی سلیمی :
این آخرا با نگاه سردت میکردی تو براندازم
بهم میگفتی اشتباهه این عشق نبودی هم اندازم
بد بودن و یادم نده ، بدجوری حالم بده
از وقتی که دیدم از من بریدی با اون خوشی تو ماتم زده
زل نزن توی چشمام با اون چشا که طلبکارن
یادت بیار یه ساله پیش و وقتی بودی طرفدارم
هیچ وقت نمیخواستم که بیام و بگیرم از تو آتو
وقتی که اسمم میومد گم میکردی دست و پاتو
چی شده که کم آوردی و شدی یه آدمه بی منطق
تویی که عاشق بودی و میگفتی میکنی بی من دق
بودی به فکر استفاده این آهنگ از جنس انتقاده
من عاشق قصه بودم و تو اونی که حذب باده
وقتی که از من بریدی برس تو به فاز مادی گرات